Episode 4: Books, Flowers, and the Beauty of a Summer Dining Room
میانهٔ تابستان بود. اتاق غذاخوری در پرتو نور نرمِ بعدازظهر غرق شده بود؛ نوری که از در نیمهباز باغ به داخل میریخت. نسیمی خنک، اندکی مرطوب، در فضا میچرخید و عطر باغ تابستانی را با خود همراه میآورد.
در باغ از چوب نراد ساخته شده بود؛ نیمهٔ بالایش شیشهای بزرگ داشت که پردهای نازک از کتان سفید آن را میپوشاند. پرده در میانه با بندی بسته شده بود و چون دامن جمع میشد. دیوارها به رنگ بیسکویتی آراسته بودند؛ رنگی گرم، اندکی قهوهای، اما خنک و آرام. اتاق تو را دربرمیگرفت؛ همچون آغوشی آشنا.
در میانهٔ اتاق، میز چوبی بلند و کهنه قرار داشت، گرداگردش هشت صندلی عتیقه. روی میز، پارچهای هندی با چاپ بلوکی گسترده شده بود: زمینهای صورتیِ روشن با نقش گلهای سفید. بر آن گلدانی چوبی و باریک ایستاده بود، پر از گلهای تازه در رنگهای بنفش، کرم و سبز. در کنارش، کاسهای زردآلو، خوشعطر و درخشان در پرتو آفتاب. همهٔ رنگها، چون نتهای موسیقی، در فضا جاری بودند و هماهنگی پدید میآوردند.
دیوارها جلوهای زنده داشتند. نیمهٔ پایین با چوبهای عمودی پوشیده بود و نیمهٔ بالا به رنگ بیسکویتیِ مات در آمده بود. بر دیوار اصلی، چهار قاب با برگها و گلهای خشکشده آویخته بود؛ در طیفهای قهوهای، زرد و سبز، یادگار طبیعتی سپریشده اما ماندگار. بالاتر از آنها، دو قفسهٔ الشکل، همرنگ دیوارها، گرداگرد اتاق کشیده شده بود؛ لبریز از کتابهای نو و کهنه، با جلدهایی فرسوده از تکرار ورقخوردن. قفسهها بر کنسولهای چوبی تراشخوردهای استوار بودند.
در زیر قفسهها، دری کشویی اندکی باز مانده بود و از همانجا قفسههای آذوقهخانه پیداست: شیشههایی پر از برنج، ادویه و سسها. همهچیز برای تداوم عطر و طعم غذاهای خانه آماده بود.
اتاق غذاخوری زنده بود. هر جزء آن—صندلیها، کاسهٔ زردآلو، گلدان و چراغ—روح زندگی را در خود داشت. این اتاق برای شتاب نبود. برای مکث بود. برای گردهمنشستن، برای خندیدن و شنیدن. برای خاطراتی که هیچچیز جایشان را پر نمیکند.